loading...
ღღمن و فـوجے و بقیه دوســــتامღღ
✓سایو فوجی✓ بازدید : 499 دوشنبه 05 مرداد 1394 نظرات (25)

دخترا بیاین بریم معذرت خواهی.دخترا:باشه.جسیکا:امم سلام.مومو:سلام بله چیزی میخواستید؟جسی:اومدیم که بهتون بگیم که گشتن ما با پسرای فودومینه همش نقشه بود.اویشی:یعنی شماها مارو تا الان سدکار گذاشتید.تزوکا:کار شمو نابخشودنیست.جسی:میدونم ما متاسفیم اخه میدونید..یایویی:ما حوصلمون سر رفته بود برا همین..ساکانو:گفتیم یه کمی سربه سر شماها بزاریم ول الان..ان:از کارمون پشیمونیم.بعد سه دخترا به طور همزمان:میشه ما رو ببخشید!پسرا تو کف این هماهنگیشون موقع صحبت کردن مونده بودم،به خودشون اومدنو و باهم مشورت کردن،اخزشم اونارو بخشیدن ولی به یه شرط.جسی:چه شرطی؟مومو:سایو برامون بعد شام ازون غذاهای خوشمزش درست کنه(موقع گفتن زبونشو در اوردو دور دهنش چرخوند)اویشی:ایول شرطت عالیه من موافقم.پسرا:ما هم موافقیم.ان:سایو چه غذایی درست میکنه که این مومو دهنش اب افتاده؟ساکانو:یه غذای محشری که مخصوص خود سایوهه خیییلللیییی خوشمزست.ان:وای خدا دوست دارم هر چه سریع تر ازونا بخورم.جسی:بیاین به سایو بگیم که اینا چی گفتن.جسی:هی سایو اونا مارو بخشیدن ولی به یه شرطی!من:اوه خوبه ولی چه شرطی؟یایویی:اینکه براشون از اون غذاهای مخصوص خودت درست کنی!من:اها پس این ماجراست.جسی:مگه میدونستی؟من:نه ولی با نگاه کردن به قیافهای پسرا فهمیدم که موضتون رفته سر غذا که مومو دهنش اب افتاد.ان:یالا بلند شو و برو از اون غذاها درست کن.من:باشه ولی شما هم بیاین کمکم اینایی رو که نوشتمو برید از اشپزخونه ی اردوگاه بیارید.اوناهاش سمت چپه جسی و ساکانو مسئول این کارن.ان و یایویی هم برن ظرفو دیگ بیارن.منم میرم بیرون اتیش روشن کنم.دخترا:چشم کاپیتان.من:پس شروع میکنیم.

بعد از نیم ساعت.دخترا:بیا همه چی امادست.من:خوبه غذا سریع امادا میشه فقط مخلفاتو بیارین.جسی:ایناهاش.من:دیگ؟ان:بفرمایید من:فقط ان برو بچه های سیکاگو با تیم فودومینه رو بیار اینجا همه مهمونن.ان:بله.من:ساکانو و جسی برن ظرفا رو اماده کنن.دونفر:حتما.من:یایویی میتونی شربت درست کنی؟یایویی:با کمال میل سایو جان.من:عالیه با کار گروهی همه چیز خوب پیش میره.ایجی و مومو از پشت به به عجب بویی معلومه سنگتموم گذاشتن.من:بیاین بشینید خجالت نداره.مومو:امم ببخشیدااا.من :نه بابا حرفشو نزن.دیگه کلا همه جمع شدن.اویشی:میگم مگه قرار نبود فقط ما باشیم.من:اشکالی نداره بچه های تیم فودومینه هم بیان،حتما اونا هم دوست دارن مزه ی غذا مو بچشن.ایجی:عالیه من که صبرم داره تموم میشه وای خدا عجب بویییی.من:شکمو ربع ساعت صبر کن غذا امادست......ربع ساعت بعد....

من:جسی ظرفا رو بیار.جسیکا:الان.تاچیبانا:ببخشید ولی لازم نبود زحمت بکشید.من:نه بابا چه زحمتی این غذای اشتی تیم سیکاگو با دختراست.کامیو:اشتی!مگه قهر بودن.جسی:اره یه جورایی.مومو:خب خب صبرم تموم شد غذا کوش.من:بیا اینم غذا بخور شکمو.ریوما:من من من.من:بیا اینم برا تو.ساکانو بیا تو پخش کردن کمکم کن.اینا رو به بچه های فودومینه بده.ساکانو:ای ای کاپتان سایو.خب غذا ها هم به همه رسید البته اضافه هم موند.از اضافه ها دو ظرفو پر کردم و بلند شدم.ریوما:کجا.من:شماها کسایی رو فراموش نکردید.جسی:نه مگه کس دیگه ای هم هست.اویشی:اهان فهمیدم منظور سایو همون مادره و پسره بود.من:افرین اویشی مثل اینکه قلب مهربونی داری.اویشی:میتون کمکت کنم.من:میتونی شربتا رو بیاری.اویشی:عالیه.ایجی:به کلی موضوعو فراموش کرده بودم،سایو ادم مهربونیه.

جسی:اره.وقتی اینو گفت یایویی:جلو دهنشو گرفت و گفت لازم نیست تو همچین موقه ای نظر بدی.جسی: باشه اه خفم کردی.من:برگشتیم.مومو؛یه ظرف دیگه یه ظرف دیگه.(اگه یه ظرف دیگه رو براش پر میکردم میشد پنجمین باری که غذا خورده.)من:وای چه قدر تو میخوری ولی معلومه خوشت اومده.مومو:اره اره میخوام میخوام.من:بیا اینم از ظرف پنجم.مومو:مرسی.ریوما:سایو مزه ی غذای الانت کمی با قبلیا تفاوت داشته.من:وای خدا نکنه چیزی کم گذاشته بودم.ریوما:نه بابا همه چیزش به اندازه بود.من:پس چه چیزیش تفاوت داشت.ایجی:اره این با غذای قبلیت تفاوت داشت.من:منظور؟جسی:میدونی خیلی خوشمزه تر بود.من:نمی فهمم.ساکانو:واضح تر بگم.من:بگو.ساکانو:تو این غذا رو با محبت فراوان،مهر،دوستی و...درست کردی.من:جدا،خب اره اخه این غذای دوستیه،هیچ وقت نباید تلخ باشه دوستی انسان ها شیرینه برا همین باید این ریشه و مزه بهترو بهتر بشه.فوجی:جمله ی تاثیر گذاری بود همه یه کف مرتب.من:وای خدا خجالتم ندید انجام وظیفه بود.(ههههههههه)یایویی:خب بهتره بریم سراغ به موضوعه دیگه.جسی:مثال؟یایویی:جک،خاطره دیگه نمیدونم از این چیزا .

جسی:خب حالا که همه این جا هستن من دلم میخواد اسممو عوض کنم.یعنی به جای جسیکا که خارجیه یه اسم ژاپنی صدام کنید وگرنه شناسنامم جسیه.

من:خب؟؟؟جسیکا:یه بار دلم خواست یه موضوعو بهت گفته باشم تو بهم جواب درس بدی.من:نوچ:D

تزوکا:رایا چطوره؟خوبه؟جسیکا انگار داشت تو هوا که نه کلا تو جو داشت پرواز میکرد.همون موقع گفت رایا عالیه.یایویی:نمیخوای راجبش فکر کنی؟جسی:نه نه نه نه همین عالیه.

من:عجبببب......خب داشتیم چی میگفتیم....

مجلس گرم شده بود همه حسابی غرق صحبت بودن.منم داشتم به حرفی که درباره ی دوستی زدم فکر میکردم.

تزوکا:خیلی خوش گذشت ولی الان ساعت یازده باید بریم بخوابیم.تاچیبانا:موافقم بچه ها فردا باید خوب تمرین کنن.خانم ایچیزن بازم بابت امشب متشکرم.من:قابلی نداشت.ان:وای دختر محشر بودی کارت عالی بود.

خب دیگه همه رفتن و خوابیدن منم سرمو گذاشتم رو بالشت و به فردا فکر میکردم،از خستگی خوابم برد تا فردا.

ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط faezeh در تاریخ 1394/05/08 و 3:35 دقیقه ارسال شده است

سلام من تازه عضو شدم و باید بگم که عاشق قهرمانان تنیس هستم به خصوص واسه ی ریوما میمیرم :-*
بابت داستانهای باحالی که نوشتی ازت ممنونم مر۳۰
پاسخ : مرسی که تو هم به وبم سر زدی

این نظر توسط faezeh در تاریخ 1394/05/08 و 3:35 دقیقه ارسال شده است

سلام من تازه عضو شدم و باید بگم که عاشق قهرمانان تنیس هستم به خصوص واسه ی ریوما میمیرم :-*
بابت داستانهای باحالی که نوشتی ازت ممنونم مر۳۰
پاسخ : خواهش

این نظر توسط ساکونو در تاریخ 1394/05/07 و 15:40 دقیقه ارسال شده است

خو منم دارم همینو میگم دیگه
اگه داستانی بعد از اینکه السا با ریوما بود رو خواستی بنویسی من با ریوما باشم باشه
پاسخ : فکر نکنم چون بقیش دیگه السا با ریوماس
اخه داستانا ادامه ی هم دیگن

این نظر توسط در تاریخ 1394/05/07 و 13:21 دقیقه ارسال شده است

ده داستانتو بزاااااااااار:|
پاسخ : شکلک

این نظر توسط هما در تاریخ 1394/05/07 و 10:13 دقیقه ارسال شده است

سایو چرا با اسم هما ثبت نام نمی کنه منو میگه نام کاربری رو درس وارد کن
پاسخ : فارسی نمیتونی انگیلیسی وارد کن
نام کاربریت باید انگیلیسی باشه

این نظر توسط هما در تاریخ 1394/05/07 و 10:06 دقیقه ارسال شده است


██████@
██████@
██████@
██████@
██████@
██████@
██████@
██████@
██████@
██████@
██████@
██████@
██████@
...██████@
...██████@
....██████@...
.....██████@
.......██████@
........██████@
´´´´████████
´´`´███▒▒▒▒███
´´´███▒●▒▒●▒██
´´´███▒▒▒▒▒▒██
´´´███▒▒﹏▒██
´´██████▒▒███
´██████▒▒▒▒███
██████▒▒▒▒▒▒███
´´▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▒
´´▒▒▒▒▓▓▓▓▓▓▓▓▓▒
´.▒▒▒´´▓▓▓▓▓▓▓▓▒
´.▒▒´´´´▓▓▓▓▓▓▓▒
..▒▒.´´´´▓▓▓▓▓▓▓
´▒▒▒▒▒▒▒▒▒▒▒▒▒
´´´´´´´███████
´´´´´´████████
´´´´´█████████
´´´´██████████
´´´´██████████
´´´´´█████████
´´´´´█████████
´´´´´´████████
________▒▒▒▒▒
_________▒▒▒▒
_________▒▒▒▒
________▒▒_▒▒
_______▒▒__▒▒
_____ ▒▒___▒▒
_____▒▒___▒▒
____▒▒____▒▒
___▒▒_____▒▒
_███______▒▒
█_███____███
█__███_ _█_███
کلیپس دختر همسایه
پاسخ : خخخخخخخخ

این نظر توسط هما در تاریخ 1394/05/07 و 0:23 دقیقه ارسال شده است

ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯ ﭘﺴﺮﺍ ﻫﺴﺘﻦ ﻓﮏ ﻣﯿﮑﻨﻦ ﺍﮔﻪ ﻭﺳﻂ
ﺩﻋﻮﺍ ﺩﺍﺩ ﺑﺰﻧﻦ ﺗﺮﺳﻨﺎﮎ ﻣﯿﺸﻦ
ﯾﮑﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﮕﻪ ﺍﺧﻪ ﻋﺰﯾﺰ ﻣﻦ ﺗﻮ ﺑﺎ ﺍﻭﻥ ﺩﻣﺎﻍ
ﻋﻤﻠﯿﺖ ﻭ ﺍﻭﻥ ﺍﺑﺮﻭﻫﺎﯼ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻪ ﺟﯿﮕــــﺮ ﻣﻨﯽ

این نظر توسط در تاریخ 1394/05/06 و 22:37 دقیقه ارسال شده است

ساکونو جان ببخشید انگار ریوما نصیب نمیشه
پاسخ : هی وای من

این نظر توسط ساکونو در تاریخ 1394/05/06 و 22:22 دقیقه ارسال شده است

عیب نداره السا جان
مهم اینه توی داستان های خودم با ریومام
همچنین توی واقعیت از ریوما خوشم میاد
قسمت نبود دیگه

فقط اینکه سایو برای داستان بعدی منظورم بعد از بعد اردوی تفریحی من با ریوما باشم
البته اگه میزاری
پاسخ : ساکانو موضوش همینه تو این داستان توبا ریوما بودی
داستان بعدی السا با ریوماس

این نظر توسط هما در تاریخ 1394/05/06 و 22:12 دقیقه ارسال شده است

یک روز یک آقایی میره شلوار میخره شلواره دو سانت براش بزرگ بود به دخترش گفت گفت درس دارم به خانمش گفت گفت کار دارم صبح شد مامانش دلش سوخت کوتاهش کرد بعددخترش هم دلش سوخت کوتاهش کرد آقاهه هم خودش کوتاهش کرد هیچی دیگه امروز آقاهه باشورت رفت سرکار
عادت ندارم چیز بی محتوا بزارم بچه ها بیاید تو نظرات جک بزاریم تا هم بخندیم هم نظرات زیاد شه
پاسخ : خخخخخخخخ
عجب کاری


کد امنیتی رفرش
1 2 3 صفحه بعد
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    وبم چطوره؟
    از کدوم خوشت میاد؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 114
  • کل نظرات : 1663
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 72
  • آی پی امروز : 13
  • آی پی دیروز : 4
  • بازدید امروز : 41
  • باردید دیروز : 8
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 4
  • بازدید هفته : 41
  • بازدید ماه : 541
  • بازدید سال : 11,252
  • بازدید کلی : 82,946