بعد کلی جنگو دعوا رفتیم داخل کلاسامون
ما ردیف سوم نشستیم جلوی من رایا عقبم ناتسوکو و از شانس بدم کایدو سمت چپم نشسته بود
کایدو:اه.سلام سایو.
من:سلام کایدو چه جالب امسال همکلاسیم.^___^
کایدو:ااارههه.
زنگ اولو معلم ادبیات بدترین درسی که من تو عمرم دیدم اومد(در واقعیتم از ادبیات متنفرم)
اومد کلاس ولی چون روز اول بود سخت گیری نکرد.زنگ دومم ریاضی و زنگ سوم هم هنر تا...
وقتی زنگ ناهار شد با بچه ها رفتیم ناهار بگیریم و مث همیشه مومو مث جت از کنارمون رد میشد و میرفت سمت صف.توراه دیدم ساکانو داره با یه دختر تازه وارد حرف میزنه رفتیم سمتش.
من:سلام ساکانو نمیخوای دوست جدیدتو معرفی کنی؟
ساکانو:اوه سلام سایو.چرا این دختره اسمش ریماست.امسال تازه وارده و به ورزش تنیسم علاقه داره بازیشم حرف نداره.تازشم میخواد بیاد عضو تبمم بشه.
من:چه جالب.اوه یادم رفت معرفی کنم.من سایو این رایا و این خانمه هم ناتسوکو.
رایا:هوی این خودتیا درس حرف بزن.
من:
ریما:خوشبختم.
ناتسوکو:امسال سال چندمی؟(بیا از همین الان اطلاعات جمع کردنش شروع شد)
ریما:امسال سال دومی هستم.
من:اهان راستی مارو دوست خودت بدون من معاون کاپیتان تیم دخترانه ی تنیسم.لازم نیست اینقدر معدبانه حرف بزنی،خودمونی باش.
رایا:چی کارش داری!از حرف زدن تو که بهتره
من:نخود هر اش
رایا:به همین خیال باش!
من:اش ماش بیرون باش.مواظب حرف زدنت باش(خخخخخخ)
رایا:پپررووووو
من:خودتییییی
ناتسوکو:وای خدا
من:وللش حالا داشتین راجب چی حرف میزدین؟
ساکانو:راجب ریوما.
من:چرا ریوما؟
ساکانو:چون ریوما تنیسش عالیه منم داشتم از اون تعریف میکردم.
ریما:میشه بریم برام معرفیش کنید؟
من:البته خودم از خودش بیشتر راجبش میدونم ولی رو در رو اشکالی نداره
ریما:از کجا میدونی؟
من:ناسلامتی خواهر بزرگ ترشیماااا
ریما:اه چه جالب.
من:ولی بعد غذا خوردن چون الان خیلی گشنمه
ناتسوکو:بزن بریم.
بعد خوردن غذا و رفتن سمت کلاس ریوما
من:ریوما بیا این جا
ریوما:به من چه خودت بامن کار داری خودتم میای اینجا
من:زبون درازی نکن یالا بیا اینجا
ریوما:اوففف
من:اقای ریوما این خانم ریما است،به تنیس علاقه دارد،من ما تورو به عنوان یه الگو قرار دادیم.
ریما:اههمم من الگو نخواستم فقط میخوام به هم معرفی شیم.
ساکانو:واسه ی چییییی؟؟؟؟(اوه اوه اوه اوه)
ریما:همین جوری مگه نمیگید تنیسش خوبه میخوام باهاش مسابقه بدم.
من:هههه ریما جان داخل مدرسه نمیتونی با پسرا مسابقه بدی باید بری بیرون از مدرسه.
ریما:باشه اشکالی نداره.
ریوما:الان مثلا من باید چی کار کنم.حوصله ندارم برم با دخترا بازی کنم،الکی هم مزاحمم نشید.
من:هوی هوی دخترا چشونه نکنه دوس داری بری خونه با بابا نانجیرو طرف شی.تو کلا از زمین با اسمون باهاش فرق داری.
ریوما:خب که چی قرار نیست که همه ی پسرا به باباشون برن.با اجازه من برم پانتا بگیرم
من:هی برو.ریما با ریوما اشنا شدی امیدوارم ناراحت نشده باشی.
ریما:هههه باش نه ادم بدی نیست ولی اگه تنیسش خیلی خوبه دلم میخواد باهاش مسابقه بدم.
من:هییییی.بریم بچه ها سر کلاس.الاناست که زنگ بخوره.
رایا و ناتسوکو:باش.
وقتی مدرسه تموم شد رفتیم سمت زمین تنیس.فرم باشگاهو پوشیدیم و من لیست تمام بازیکنا رو گرفته بودم دستم،و منتظر عضو های جدید تیممون شدم.
ادامه دارههههه