loading...
ღღمن و فـوجے و بقیه دوســــتامღღ
✓سایو فوجی✓ بازدید : 295 شنبه 24 مرداد 1394 نظرات (37)

صبح مث همیشه.صبحونه درست کردن.با بابام کل کل زدن.اماده شدن و رفتن به مدرسه.

زنگ اول گذشت و زنگ استراحت زده شد.مث همیشه با ناتسوکو و رایا رفتم بوفه تا بستنی بخرم.(کارهر روز من)

من:ناتسوکو صف خیلی شلوغه میتونی خودت بری برام ازون بسنی ها بخری؟

ناتسوکو:باش همین جا منتظر باشید.

منو رایا:باش.

رایا:خب خب خانم دیروز تشریف برده بودی خونه عموت.

من:رایا حال هیچ کسو مخصوصا تورو ندارم.لطفا.....

رایا:باش...

سکوت....

سکوت.....

رایا:هی اون تزوکاست.داره منو صدا میکنه.با اجازه.

من:به به.چه با ذوقم بلند شدا.الکی میگه که خوشم میاد.اون براش میمیره...!!!

ناتسوکو:بیا اینم بسنی فقط رایا کجاست؟

من:با کاپیتان رفتن خلوت کنن.مث اینکه کارش داشته.

ناتسوکو:تزوکا؟

من:پ ن پ ساکورا...!!!

ناتسوکو:باش.

سکوت و خوردن...

سکوت و خوردن....

ناتسوکو:اون کاواموراست.داره منو صدا میکنه.

من:عجب توهم برو پیش...ع...ش.....

ناتسوکو:اه تکرار نکنیا...

من:باش بابا.

بعدش حالت گرفته رو به خودم گرفتم.

ساکورا:هی سلام.میگم چیزی شده؟رفتی تو فکر.چرا خودتو گرفتی.؟

من:سلاااام....حال ندارم......

ساکورا:چون پسرای مورد علاقه ی این دو دختر صداشون زدن برای رقص و تو هنوز کسی دعوتت نکرده ناراحتی؟

من:کی همچین حرفی زده...

ساکورا:من زدم.

من:هیچم این طور نیست فقط تو فکرم.

ساکورا:اگه مشکل این نیست پس چرا خودتو گرفتی.قیافتم به افرادی که دارن فکر میکنن زیاد نمیخوره.

من:یه چیزی بگم....من حتی خودمم نمیدونم برای چی خودمو گرفتم...من که مشکلی ندارم...

ساکورا:کسی ازت دعوت کرده؟

من نگاه بالا کردم....

ساکورا:فهمیدم...لازم نبود بگی...حالا کی هست.

من چپ چپ نگاش کردم....بعدا خودت میفهمی.

ساکورا:خخخ باشه.خب بسنی تو بخور تا اب نشده...

من:باس.....

رایا که انگار تمام دنیا رو دادن دستش داشت با خوشحالی میومد.

ناتسوکو هم خودشو گرفته بود...

هر دو همزمان نشستن کنارم..

تا خواستن حرف بزنن.من دهنشونو گرفتم : لازم نیست بگید.

رایا و ناتسوکو:خو چرا خفمون کردی؟

من:نکردم.

ناتسوکو:باشه بابا.من که خیلی خوشحالم.....

رایا:بلاخره یکی ازم درخواست کرد....

رایا و ناتسوکو:رقص...؟؟؟سایووووووو

من:به شما ربطی نداره...

رایا:بفرما یه روز ازش چشم برداشتیم چه اتفاقی افتاد...حالا کی هست؟

من:خودتون میفهمید...

ناتسوکو:کیه دیگه بگووووو.....دارم دق میکنم...

من:خودتو بکشی نمیگم.....

رایا:ناتسوکو هیچی نمیخواد بگی این خانمی که نگفت از چه کسی خوشش میاد به نظرت اسم پسری که میخواد باهاش برقصه رو میگه....نه....!!!

من:اورین...

بعد کلی حرف.....شد زنگ دوم...

دیدم ریوما داره میاد طرفم...

من:داداشی...چی شده؟

ریوما:امم خب.....

من:اهان.نگاه کن.اول با خونسردی بهش میگی بیاد توی یه قسمت مدرسه...بعدش بهش میگی که میخوای باهاش برقصی..قبول کرد لبخند میزنی و ازش تشکر میکنی...بعدش خداحافظی....خب تموم شد.بفرما....

ریوما:تو از کجا فهمیدی؟

من:به قول خودم اگه ادم برادرشو نشناسه دیگه خواهر یا برادرش نیست.

ریوما:باشه ممنون از کمکت...

من:^___^

.....

....

.....

.....

سر تمرینای تنیس.....

داشتم با لیست بازیکنا ور میرفتم که دوباره دخترا ازم خواستن که اخر کلاس بهشون وقت اضافه بدم..

ساکورا هم قبول کرد...

اخر تمرین....

من:وقت تمرین تموم شد.نیم ساعت وقت یحث باهمو دارید بعدش میرید تونتون.

ریونا:خیلی خب امروز کیا ازشون در خواست رقص شده؟

همگی نگاه همدیگه کردن...

ناتسوکو:خب من.ازهمونی که خوشم میومده ازش...

دخترا:خوش به حالت...

ریونا:نفر بعدی....

رایا:خب کاپیتان تزوکا ازم درخواست رقص رو کرد....

ریونا:داداشم..!!!

همگی:داداشت!...!!!

ریونا:اره.من خواهر کوچیکشم.میدونم اصلا بهش هیچ شباهتی ندارم ولی خواهرشم....

همگی:عجب......

 

.......ادامه داره......

ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط نرمین در تاریخ 1394/05/25 و 9:35 دقیقه ارسال شده است

عالییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییه شکلک
پاسخ : مرسی

این نظر توسط هما در تاریخ 1394/05/24 و 19:04 دقیقه ارسال شده است

بابا میگم شخصیت من شوخ طبع تر و دیونه تر کن می خام با نگاه به من تنتون بلرزه اما یه حامی همیشگی هم واستون باشم
پاسخ : باس ببینم چی میشه

این نظر توسط shima در تاریخ 1394/05/24 و 18:58 دقیقه ارسال شده است

من منظورم نبود که اینجا شمارت و بدی. مگه تو گوشی نداری داخل گوشیت یه جایی هست پیام میفرستی بعد ازت شارژ کم میکنه. من میگم از اون جا شمارت رو برام بفرست
پاسخ : خو فرستادم

این نظر توسط هما در تاریخ 1394/05/24 و 18:08 دقیقه ارسال شده است

ای جانم قسمت مجانی یه نظرم ندادم اما شخصیت من خیلی خشکه و همینطور دیونه نیس من دوس دارم رابطم با همه ی هم تیمی هام خوب باشه لطفا و همینطور من اگه بودم دم به دقیقه بهتون مرخصی نمی دادم
پاسخ : میخوای خشک باشی؟
چرا؟
یه خورده صمیمی هم خوبه ها

این نظر توسط مریم در تاریخ 1394/05/24 و 17:11 دقیقه ارسال شده است

ایول نظرا زیاد شدن!!!!بدو لطفا
پاسخ : گذاشتم

این نظر توسط shima در تاریخ 1394/05/24 و 17:11 دقیقه ارسال شده است

شمارت رو با پیام معمولی بفرست تا داخل وات پیدات کنم
پاسخ : خاک عالم.شمارمو بفرشتم تا تمام دنیا ببینن.چی میگی؟
نمیشه

این نظر توسط الیسا در تاریخ 1394/05/24 و 16:54 دقیقه ارسال شده است

عالی لطفا قسمت بعدی رو بذار
پاسخ : چشم سعی میکنم بزارم

این نظر توسط مریم در تاریخ 1394/05/24 و 16:48 دقیقه ارسال شده است

هههه باشه ولی سعیتو بکن!
پاسخ : چشم

این نظر توسط shima در تاریخ 1394/05/24 و 16:43 دقیقه ارسال شده است

اومد؟
پاسخ : تو وات نه اسمت نیومد

این نظر توسط مریم در تاریخ 1394/05/24 و 16:20 دقیقه ارسال شده است

هوووورا فقط 5 تا مونده
ببینم امروز ادامه اش رو میذاری!!!
پاسخ : ببینم چی میشه


کد امنیتی رفرش
1 2 3 4 صفحه بعد
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    وبم چطوره؟
    از کدوم خوشت میاد؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 114
  • کل نظرات : 1663
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 72
  • آی پی امروز : 2
  • آی پی دیروز : 4
  • بازدید امروز : 8
  • باردید دیروز : 8
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 4
  • بازدید هفته : 8
  • بازدید ماه : 508
  • بازدید سال : 11,219
  • بازدید کلی : 82,913